شعر
تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395برچسب:, | 8:28 | نویسنده : مهدی لایموت

تجربه

مهر بود و اوّلین روز کلاس

حال خوبی داشتم از صبحدم

پرتوان و پر توقّع پر غرور

با سری پر شور «تق تق» در زدم

 

در گشودم پا نهادم در کلاس

یک صدایی گقت:«بر پا بچّه ها»

با تمام قد همه برخاستند

گام ها گشتند با هم ،هم نوا

 

غنچه ی لب ها شکوفا شد دمی

پر کشید از غنچه ها مرغ کلام 

نغمه ها با یکدگر آمیختند

حاصلش شد جمله ی«آقا سلام»

 

از سر ناپختگی کردم نگاه

تا ببینم آن شکوه و اقتدار

مثل یک فرمانده که از لشکرش

سان ببیند با غرور و افتخار

 

لحظه ای دیدم نشسته یک نفر

زیر صورت دست را کرده ستون

بر خلاف دوستان دیگرش

داده لم بر نیمکت بی چند و چون

 

تا که دیدم این چنین بی حرمتی

من عنان صبر را دادم ز دست

فرصتی شد در همین آغاز سال

تا دهم از خود نشان یک ضرب شست

 

در همان هنگام باریدن گرفت

تیرهای سرزنش بی مَعطی:

تو نمی دانی مگر رسم ادب

این چنین چسبیده ای بر صندلی?!!

 

تا به حال اصلاًً نبودی در کلاس

تا بخوانی مشق آداب ادب؟!!

این سخن را ای پسر نشنیده ای

«بی ادب محروم ماند از لطف رب»

 

تا شنید او حرف هایم را کشید

دست را از زیر صورت بی درنگ

رنگ آرامش پرید از چهره اش

صورت معصوم او شد زرد رنگ

 

همچنان ساکت به رویم خیره ماند

در نگاهش موج می زد اضطراب

باز گفتم ای پسر آخر چرا

حال خوبم را چنین کردی خراب؟!!

 

احترام هر معلّم واجب است

برشما در هرکلاسی هر زمان

هر کسی می داند این را بی گمان

از بزرگ و کوچک و پیر و جوان

 

من ندیدم در تمام خدمتم

دانش آموزی چنین بی معرفت

زودتر برخیز از جایت پسر

تا ببینم هیکل بی مصرفت!

 

در همین هنگام بالا برد دست

در کنار او یکی از بچّه ها

منتظر در بند رخصت هم، نماند

ترک کرد او نیمکت را بی صدا

 

رفت سوی گوشه ای برگشت زود

بود امّا دست او جفتی عصا

داد عصاها را به آن هم تختیش

تا که برخیزد برای من به پا!

 

آن عصاها را که دیدم برجهید

برق از چشمان من چون آذرخش

زود فهمیدم که من پیموده ام

جادّه ی ناپختگی را مثل رخش

 

مانده بودم همچنان مبهوت و منگ

بیش تر بودم به یک کودک شبیه

شد نگاه بچّه ها سنگین و تلخ

چون نگاه عاقلان در یک سفیه!

 

شد زبانم در دهانم مثل سنگ

بر دهانم خورد مُهری از سکوت

پایه های اقتدارم سست شد

سست تر از تارهای عنکبوت

 

پیش او رفتم کشیدم دست مهر

بر سرش گفتم پسر شرمنده ام!

بیش تر از هرکسی در این کلاس 

آنکه باید درس گیرد بنده ام!

 

رو به شاگردان دیگر در کلاس

کردم و گفتم در این روز نخست

چون نگاهم بود از روی غرور

این چنین کردم قضاوت نادرست

 

بی گمان فرجام او چون بنده است

هرکه باشد در قضاوت ها عجول

غیر از اینکه بشکند دل های پاک

می شود در بین جمعیّت خجول

 

عینک دودیست خودبینی،اگر

شد برای دیدنت قاب نگاه

بی برو برگرد بدبین می شوی

هر سفیدی را تو می بینی سیاه

«لایموت»

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

علی درستی
ساعت16:55---3 مهر 1396

سلام آقای لایموت امیدوارم حالتان خوب باشد یک شعری نوشتم می خوام بدونم که چطور است.
بنام خداوند رحیم و رحمان
خداوند بخشنده ی مهربان
خداوند دستگیر یاری رسان
خداوند غفار و ستار و منان
پاسخ:سلام علی عزیز!خیلی خوشحالم که یادی از ما کردین.امّا در مورد شعرتان باید عرض کنم که از نظر کلمات قافیه کاملا صحیح می باشد اما از نظر وزن شعری دارای اشکالاتی است که با خواندن شعرهای شاعران بزرگ آن هم رفته رفته حل خواهد شد.اگر بتوانید کتاب «روزنه» نوشته«محمد کاظم کاظمی را تهیه کنید کمک فراوانی به شما خواهد کرد. به نام خداوند رحمان،خدای رحیم/خداوند اعظم،خدای عظیم



حسین ولیزاده
ساعت19:24---29 دی 1395
خیلی خوب بود ..کیف کردم..
فقط ی سوال?این شعر غزل است؟
پاسخ:ممنون نظر لطف شماست.قالب شعر چارپاره است.


M-T
ساعت22:00---7 دی 1395
سه بار خوندمش . خیلی شعر زیبایی هست
پاسخ:سلام،ممنون دوست عزیز.


M-T نهم ۳
ساعت21:49---7 دی 1395
عالی بود استاد

گرگ شــــــــــاه
ساعت20:25---4 مرداد 1395
سلام جناب!! امیدوارم احوالات شریف مساعد باشع!...


غرض ازمزاحمت اینع که هم یه یادی ازاستادمون کرده باشیمو...هم ازمطالبتون یه فیضی برده باشیم..


راستی دراین دید و..چشمم به اشعارتون افتاد،جای تعریف وتمجید داره ولی ازاستادی چون شماهمچینم بعید نیس..


اما حیف نیس،!!؟؟


حیف نیس اشعارتون تو قالب یه وبلاگ محدود شع ..چرا تو قالب یه کتاب چاپ نشع ...!!!؟؟؟اینطوری هم واس شمابهتره هم بقیه ازاشعارتون فیض میبرن!!!!


البته خودمختارینو هرچی صلاح میدونید!!


ازاین بحث که بگذریم میخاستم بدونم میشع ماهم استعدادمون رومحک بزنیم؟؟ راهی هست!!؟؟؟ماکه شیفته شعرواینا شدیم..!!


تادیدو دیداری دیگه ....


باتشکرات فرا.....


گرگ شاه



پاسخ:سلام دوست عزیز!ممنون از لطفتان.البته بنده با چند انجمن در فضای مجازی در ارتباطم و شعرهای ناچیزم رو به بونه نقد می گذارم آمّا شما هم می توانید اشعارتان را برایم ارسال کنید تا نقد کرده و اشکالات احتمالی را خدمتتان عرض کنم.من در خدمتم.


علی ایرانی
ساعت13:21---30 تير 1395
سلام اقای لایموت .خسته نباشین .اومدم بگم امسال از نمونه دولتی قبول شدم.و از زحمات شما که پارسال برایمان کشیدیت خیلی ممنونم.
پاسخ:سلام علی عزیز!از شنیدن خبر موفقیتتان در آزمون نمونه بسیار خوشحال شدم منتظر خبرهای خوش بعدی در آینده نزدیک از شما هستم.


هشتم(نهم)٢
ساعت11:06---26 تير 1395
سلام اقايه لايموت.خسته نباشيد
خيلي بد شد كه امسال از كلاس ما درومدين همه بچه ها ناراحت شدن
لطفا اگه امكانش هست برگردين ، به شما عادت كرده بوديم.
پاسخ:سلام دوست عزیز!هنوز معلوم نیست کدوم کلاس میرم .


سعادت
ساعت20:44---11 تير 1395
سلام .شعر خيلي عالي اي بود، چندبارخوندم و کلي ذوق کردم بخاطر مضمون و رواني شعرتون، بابت اشتراکش خيلي ممنونم،حس خوبي پيداکردم.
پاسخ:سلام دوست عزیز!ممنون از لطفتان.


معین شکارلو
ساعت15:47---11 تير 1395
سلام استاد یک خبر خوب دارم من از تیزهوشان قبول شدم و این موفقیت را اول مدیون خدا و بعد مدیون شما و دیگر معلم ها هستم
پاسخ:اقا معین می بخشی که دیر پاسخ دادم خوب ماه رمضان و حال رفتن کنار میز کامپیوتر نیست امّا خبر خوبت خستگی یکساله رو از تنم در آورد به خانواده محترمتون هم از عوض من تبریک بگین موفقیّت شما آرزوی قلبی بنده است پسر خوبم.


معین شکارلو
ساعت5:37---11 تير 1395
سلام استاد یک خبر خوب دارم من از تیزهوشان قبول شدم و این موفقیت را اول مدیون خدا و بعد مدیون شما و دیگر معلم ها هستم
پاسخ:سلام معین عزیز!یاشا والله یاشا!خیلی بهت تبریک میگم میدوارم همین طور تخته کاز جادّه موفقیّت رو طی کنی انشاا...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: