تاريخ : پنج شنبه 21 بهمن 1398برچسب:, | 12:31 | نویسنده : مهدی لایموت

 

بود آنکه مرا تاب و توان رفت که رفت

بر جسم وتنم بود روان رفت که رفت

 

چشمم نگران در پی او ماند که ماند

می کرد تمنّا که بمان،رفت که رفت

 

از داغ جدایی جگرم سوخت که سوخت

انداخت مرا شعله به جان رفت که رفت

 

خود دانه ی عشقش به دلم کاشت که کاشت

می خواست شود سبز و عیان،رفت که رفت

 

در باغ دلم مثل گلی بود که بود

نورُسته،که با باد خزان رفت که رفت

 

رفت و همه ی هستی من برد که برد

از هستی من نام ونشان رفت که رفت

 

امّید به برگشتن او نیست که نیست

چون تیر که انداخت کمان رفت که رفت

 

با دوست چه اندازه زمان زود گذشت

بی دوست ولی تلخ و گران رفت که رفت

 

«لایموت»



تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1397برچسب:, | 19:24 | نویسنده : مهدی لایموت

وابسته های پیشین

همانطور که قبلاً نیز گفته شد یکی از انواع کلمه«اسم» می باشد.اسم کلمه ای است برای نامیدن انسان،حیوان واشیا.نیز در جلسات قبل خواندیم که هر اسمی که وارد جمله می شود یک گروه اسمی است.و هر گروه اسمی در جمله می تواند نقش بپذیرد(نهاد،مفعول،متمم،مضاف الیه و....).هر اسم که در جمله یک گروه اسمی است به تنهایی هسته محسوب می شود و می تواند برای خود وابسته بگیرد .اگر این وابسته قبل از هسته بیاید وابسته پیشین و بعد از هسته وابسته پسین نامیده می شود.

یکی از وابسته های پیشین اسم «صفت های پیشین» می باشند.

صفت های پیشین:1-صفت اشاره2-صفت شمارشی3-صفت تعجّبی4-صفت پرسشی5-صفت مبهم6-صفت عالی

1-صفت اشاره

۱)صفت اشاره : هرگاه واژه های «این»و «آن»و مشتقات آنها(همان،همین،چنین،چنان) همراه با اسم و جانشینان اسم ذکر شوند «صفت اشاره» اند.

این کتاب را خواندم.

نکته1:اگر صفت های اشاره همراه هسته بیایند صفت محسوب می شوند در غیر این صورت گروه اسمی بوده و نقش می پذیرند.

 

این قابل تحمّل نیست.(این :نهاد)

 

 

 

 

نکته2:اگر صفت های اشاره(این و آن)با«همه»همراه شوند هر دو صفت اشاره اند و «همه»دیگر صفت مبهم نیست.

این همه مردم

  2-صفت شمارشی:

الف)صفت شمارشی اصلی: هر گاه اعداد یک تا بی نهایت با اسم یا جانشینان اسم همراه گردند ، «صفت شمارشی» اصلی اند.

یک،دو،سه......  مثال:یک کتاب خریدم.یک:وابسته پیشین،صفت،شمارشی،اصلی

نکته1:صفت های شمارشی اصلی جمع بسته نمی شوند مگر پنج عدد(ده،صد،هزار،میلیون،میلیارد)مثال:ده ها نفر در کوچه جمع شده بودند.

نکته2:گاهی برای تقریب دو عدد اصلی نزدیک به هم را در جمله می آوریم که یک صفت شمارشی حساب می شوند.مثال:یکی دو نفر را دیدم.

نکته3:گاهی قبل از صفت شمارشی صفت اشاره آورده می شود.که باید دو وابسته پیشین حساب  گردد.مثال:این دو نفر(این:صفت اشاره،دو:صفت شمارشی اصلی)

ب)صفت شمارشی ترتیبی:صفتی است که با ترکیب صفت های شمارشی اصلی با لفظ «-ُمین» یا ساخته می شود. 

مثال:دومین نفر

نکته1:اکثر موارد به جای «یکمین»از کلمات«نخستین یا اوّلین»استفاده می شود.مثال:اوّلین نفر

نکته2:اگر صفت های شمارشی ترتیبی نقش نمای اضافه(کسره) بگیرند دیگر صفت نخواهند بود بلکه هسته گروه اسمی بوده و نقش می پذیرند.مثال:اوّلینِ شما کیست؟(اوّلین/نهاد)

3-صفت پرسشی :

هرگاه واژه های «  کدام ،کدامین، چند، چندم ،چندمین چه،چگونه ،چطور، چه جور ،و....»همراه با اسم یا جانشینان اسم بیایند «صفت پرسشی»نامیده می شوند. مثال:           کدام  کتاب  را دوست داری؟ 

نکته1:کلمات «چند و چندمین» اگر جمله زا سؤالی نکنند،صفت مبهم هستند نه صفت پرسشی.مثال:چند کتاب داستان خریدم.

 

نکته2:«چه» اگر پرسش را نرساند صفت تعجّبی است نه صفت پرسشی.مثال:چه هوای خوبی!

4-صفت تعجبی:

هرگاه واژه های «چه، ،عجب» همراه اسم یا جانشینان اسم باشند«صفت تعجبی» هستند. مثال:عجب انسان بزرگواری!

5- صفت  مبهم:

هرگاه نشانه های مبهم « هر،همه،هیچ،فلان، چندین، برخی، بعضی ،پاره ای، چندان ،...» همراه اسم یا جانشینان اسم ذکر شوند، «صفت مبهم» اند.مثال:همه مردم آمدند.

6-صفت عالی :

همه ی صفت هایی که وند «ترین»را به دنبال دارند «صفت عالی» هستند.بهترین لباس را علی خرید.

 

نکته:تمامی صفات پیشینی که در فوق توضیح داده شد به شرطی صفت هستند که با اسم(هسته) همراه باشندوگرنه خود گروه اسمی بوده و در جمله نقش خواهند پذیرفت.

 

انواع کلمه :

 

 

 

فعل – اسم – صفت – ضمیر – قید – حرف – شبه جمله .

 

 

 

نقش کلمه ها در جمله :

 

 نقش های اصلی:

 

1. نهاد (فاعل – مسندالیه)              2. مسند        3-مفعول

 

4. متمم                   5.منادا           

 

 نقش های تبعی:

 

1. بدل       2. معطوف           3-تکرار

نقش های وابسته:

1-صفت     2-مضاف الیه

 

 



تاريخ : پنج شنبه 7 آبان 1397برچسب:, | 19:54 | نویسنده : مهدی لایموت

«باسمه تعالی»

نکات زبانی سال اوّل

جمله

جمله به کلمه یا مجموعه ای از کلمه ها گویند که دارای معنی کامل باشد

گاه یک کلمه به تنهایی یک جمله به حساب می اید

مانند علی به خانه امد و رفت

 متن بالا از دو جمله تشکیل شده است و رفت به تنهایی یک جمله است

در بعضی از جمله ها فعل حذف می شودمانند او را به کجا می بری ؟ به مدرسه اینجا فعل  می برم  حذف شده پس دو جمله است

شبه جمله ها مانند ندا و منادا واصوات مانند به به جیک جیک یک جمله به حساب می اید

تمرین درکلاس

الف)ابیات و عبارات زیر از چند جمله تشکیل شده است

1)ای نام تو بهترین سر اغاز          بی نام تو نامه کی کنم باز

جواب 3 جمله است ای منظور ای خدا است مناداکه یک جمله محسوب می شود نام تو بهترین سر اغاز است حذف شده جمله دوم حساب می شود مصرع دوم  نیز یک جمله است   

2)هم قصه ی نانموده دانی            هم نامه ی نانوشته خوانی     

ج)......

برای فرا گرفتن و فهمیدن و به ویژه برای کشف کردن سری به طبیعت روستا زدم .

ج) .....

 )

انواع جمله

جمله : کلمه یا مجموعه ای از کلمات است که پیامی را از یک شخص به

دیگران می رساند.

جمله از نظر پیام و مفهوم یا شیوه ی بیان : 

1ـ خبری : خبری را به ما می رساند. (علامت این نوع جمله ( .) می باشد.)

2ـ امری :کاری را درخواست می کند. (علامت این نوع جمله (.) می باشد.)

فعل امر دو ساخت دارد 1)دوم شخص مفرد بدون شناسه مانند

برو /بخوان /بنشین گاهی نشانه "ب"از اول فعل امر حذف میشود

مانند رو که در خانه ی خود بسته ایم                                         برو فعل امر


 دوم شخص جمع مانند:بروید/ بخوانید /بنشینید

3ـ پرسشی :سؤالی را مطرح می کند. (علامت این نوع جمله (؟) می

باشد.) جمله پرسشی به دو گونه می اید همراه با نشانه های پرسشی ایا؟

چگونه ؟چرا؟مگر؟کدام؟کدامین؟و هیچ ؟ مانند ایا درس خوانده ای؟

بدون نشانه های پرسشی مانند درس خوانده ای ؟

در این جمله ها از طریق تغییر لحن و اهنگ متوجه می شویم که جمله پرسشی است 

4ـ عاطفی:یکی از عواطف انسان مانند:تعجّب،تأسف،آرزو،دعا،نفرین و...را بیان 

می کند.(علامت این نوع جمله ( ! ) می باشد
                                                        

* جمله هایی که بوسیله ی آن ها برای کسی دعا می کنیم،« جمله ی دعایی » 

نامیده می شوند.فعل این نوع جملات معمولاً « باد ـ مباد ـ مبادا ـ بادا »می باشد و

 این جملات جزء «جملات عاطفی » محسوب می شوند. 

تمرین در کلاس

نوع جمله های زیر را از لحاظ پیام و محتوا مشخص کنید .

بر ورق سبز برگ/ خط خدا را بخوان

افرین جان افرین پاک را

مردم بالا دست چه صفایی دارند

با بهاری که میرسد از راه          سبزشو تازه شو بهاری شو

با خودش زیر لب چنین می گفت:        ارزوهایتان چه رنگین است

شبروان مست ولای تو علی             جان عالم به فدای تو علی

چه فرهادها مرده در کوه ها            چه حلاج ها رفت بر دارها

نهاد

نهد یعنی کننده کار یا پذیرنده ی حالت مانند :

     با دیدن روی گل قناری                                    سر داده ترانه ی بهاری

همان طور که میبینید در شعر نهاد جای مشخصی ندارد  برای به دست آوردن نهاد

کافی است به اول فعل چه چیزی یا چه کسی اضافه کنیم مانند

از لانه پرنده ی خوش آواز    بگشوده دوباره بال پرواز

چه چیزی بگشود ه؟پرنده خوش اواز

  کرد بازرگان تجارت را تمام

چه کسی تمام کرد ؟بازر گان نهاد

 مفعول 

1ـ مفعول : کلمه ای است که بتوان بعد از آن(را)مفعولی آورد.

مانند : کبوتر  پرواز را  دوست دارد. در این جمله پرواز مفعول است.

  نشانهمفعول « را » است ،امّا همیشه همراه مفعول نمی آید؛

 یعنی گاهی مفعول بدونِ نشانه ی« را » می آید.گاهی هم «ی » به مفعول

 می چسبد. مانند من کتابی خواندم .

به طورِ کل،مفعول به شکل هایِ زیر می آید :بیشتر بدانیم 

الف ) من  پرنده  را دیدم.  ( با نشانه ی « را » ) پرنده : مفعول

ب ) من  پرنده ای  دیدم.  ( با نشانه ی « ی » ) پرنده ای : مفعول

پ ) من  پرنده ای   را دیدم.  (با نشانه ی « را » و « ی ») پرنده ای : مفعول

ت ) من   پرنده   دیدم.  ( بدونِ هیچ  نشانه ای  )  پرنده : مفعول

 

راه شناختِ مفعول : به اوّل فعل ، « چه چیز را ؟ »  یا « چه کس را ؟ »

اضافه می کنیم ، اگر معنی بدهد آن فعل نیاز به مفعول دارد و مفعول در 

جوابِ « چه چیز را ؟ »  یا « چه کس را ؟ » می آید؛

هم نامه ی نا نوشته خوانی  = چه چیز را خوانی ؟ 

 نامه ی نانوشته را  = نامه ی نا نوشته : مفعول 

ما را به راهِ هُدی راهنمایی کن .  =چه کسی را راهنمایی کن ؟   مارا:مفعول 

متمّم

به کلمه ای که حرف اضافه به جمله اضافه می کند «متمّم» می گویند.مثال:علی به اسلام پیوست.

حرف«به» کلمه «علی» را به جمله اضافه کرده است.در جمله بالا «اسلام» متمّم است.بنابرین اگر به جمله بالا دقّت

نمایید می بینید که «اسلام» بعد از «به» آمده است.پس می توان گفت که متمّم بعد از حرف اضافه می آید.

حروف اضافه معروف در زبان فارسی عبارتند از:

1-حروف اضافه ی ساده : از، به ، با ،بی ، در ، بر ، برای ،تا ، مگر ،جز ، الا ، الّا ،چون ، اندر ، زی و ...... 

2-برخی از حروف اضافه ی مرکب:

ساخته شده از:( به ): به غیرِ، به اضافه ی ِ، به علاوه ی ِ، به وسیله ی ِ،به استثنایِ ، به مجردِ ،به جهتِ ،به خاطرِ

(از): ازنظرِ ، ازرویِ ، ازسرِ ، ازقبیلِ ، ازلحاظِ ، ازحیثِ ، ازجمله یِ

(در ): دربرابرِ ، درمقابلِ ، درباره یِ ، درموردِ ، درمیانِ ، درخصوص ِ

(بر): براثرِ ، براساسِ ، برطبقِ ، برحسبِ

(با): باوجودِ

واژه هایی مانند:مثلِ ، مانندِ ،غیرِ ، رویِ ، زیرِ ، پهلویِ ، بالایِ ،سوایِ ، بدونِ ، بهرِ ، .....نیز با کسره ای که درپایان آنها

می آید حروف اضافه هستند .



تاريخ : پنج شنبه 30 مهر 1397برچسب:, | 22:42 | نویسنده : مهدی لایموت

انشاهای برگزیده سال تحصیلی 98-97



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 29 مهر 1397برچسب:, | 22:54 | نویسنده : مهدی لایموت

آرایه های ادبی

1-آرایه ی تناسب(مراعات النظیر)

آوردن کلماتی از یک مجموعه که با هم تناسب داشته باشند.این تناسب می تواند از نظر:1-جنس2-زمان3-نوع4-مکان5-همراهی و...باشد.

1-بسی تیر و خرداد و اردیبهشت / برآید که ما خاک باشیم و خشت(جنس و زمان)

 

2-شب عاشقان بیدل چه شب دراز باشد/تو بیا کز اوّل شب در صبح باز باشد(زمان)

 

3-شبی چون شبه روی شسته به قیر/نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر(نوع)

 

4-بحر آفرید و بر و درختان و آدمی/خورشید و ماه و انجم و لیل و نهار کرد(نوع)

 

5-خراسان ز چین و ختن خوشتر است/که خاکش به مانند مشک تر است(مکان)

 

6-از جوانی حسرت بسیار می ماند به جا/همچنان از رفتن گل خار می ماند به جا(همراهی)

 

2-آرایه ی تکرار

الف- آرایه ای تکرار واژه(کلمه):آرایه ای است که در آن٬کلمه ای چندین بار در شعر یا نثر تکرار  شود،به گونه ای که مایه ی زیبایی بیشتر شعر گردد. 

به شرطی که:1-آگاهانه و عمدی باشد2-برای تأکید باشد

مثال:  1- با بهاری که می رسد از راه           سبز شو ،تازه شو ،بهاری شو 

 

         2-من هیچ کسم٬هیچ کسم٬هیچ کسم/وز هیچ کسان نیز فرومانده بسم

 

         3- باران قطره قطره همی ­بارم ابروار/هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار

 

           زان قطره قطره، قطره باران شود خجل/زان خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار 

 

         4-دلبر جانان من برده دل و جان من/ برده دل و جان من دلبر جانان من 

 

         5-چند پرسی ز من کیستم من/نیستم،نیستم،نیستم من

 

ب- آرایه ی تکرار واج(حرف) « واج آرایی یا نغمه حروف»: به تکرار یک واج(حرف یا صدا) در یک بیت یا عبارت گفته می­شود که پدید­آورنده­ ي موسیقی

درونی شعر است و مثل تکرار واژه باید آگاهانه و عمدی باشد.مثال:

        1-خیزید و خز آرید که هنگام خزان است/باد خنک از جانب خوارزم وزان است(تکرار حروف ز،خ)

 

        2-رشته ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار  / دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود  (حرف س)

 

        3-خراسان ز چین و ختن خوشتر است/که خاکش به مانند مشک تر است( حروف خ ، ن ، ش)

 

        4-خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد/که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز(حرف خ)

 

        5-قیامت قامت و قامت قیامت/قیامت می کند این قد و قامت(تکرار واژه،تکرار حرف ق)

 

3-تشبیه :

 

تشبیه ، ادعای همانندی میان دو یا چند چیز است . هر تشبیه چهار رکن دارد :

 

1)     مشبه)  رکن اوّل): چیزی یا کسی که قصد مانند کردن آن را  داریم .

 

2)     مشبه به(رکن دوم): چیزی یا کسی است که مشبه ، به آن مانند می شود .

 

3)      ادات تشبیه(رکن سوم) : وازه ای است که نشان دهنده پیوند شباهت است .

 

4)     وجه شبه (رکن چهارم):  ویزگی  یا ویزگی های مشترک میان مشبه و مشبه به است 

 

غنچه مثل لبخند باز شد←غنچه:رکن اوّل،لبخد:رکن دوم،بازشدن:رکن سوم،مثل:رکن چهارم

 

تمرین-در عبارات زیر ارکان تشبیه را مشخّص کنید.

 

1)     روی مرداب ، این آفتاب پوسیده

 

          روی رودخانه ، این ماه زنده

 

2)     ابر هزار پاره بگیرد ستیغ کوه

 

چون لشکری که رو به سوی دشمن آورد

 

3)     زندگی مانند جوی آبی است

 

4)     به پیش سپه آمد افراسیاب

 

چو کشتی که موجش بر آرد زآب

 

5)     من اینجا چو نگهبانم تو چون گنج ( دو تشبیه)

 

6)     علم بال است مرغ جانت را

 

اضافه تشبیهی : 
که در آن میان مضاف و مضاف الیه رابطه ی شباهت و همانندی است یعنی یا مضاف را به مضاف الیه تشبیه کنند مانند : لب لعل ، قد سرو  و  یا  برعکس  ( لعل لب ، سرو قد)

 

4-کنایه :

 

کنایه یعنی پوشیده سخن گفتن.یعنی آوردن سخنی که دارای  دو معنی ظاهری و باطنی است البتّه معنی ظاهری پلی است برای

رسدن به معنی باطنی کهمقصود گوینده است.مثال:

 

 

 

 1)     بیا تا بر آریم دستی زدل ، دست از دل بر آوردن کنایه است به معنی از سر صدق به راز و نیاز پرداختن

 

2)     دست و پنجه نرم کردن : کنایه از گلاویز شدن و زور آزمایی کردن

 

3)     ران افشردن ، کنایه از برانگیختن عموماً و خصوصاً برانگیختن اسب

 

4)     دست خاییدن ، کنایه از حسرت خوردن

 

5)     چراغ مردن ، کنایه از خاموش شدن چراغ  

 

6)     زبان سبز ، کنایه از حیات ، شادابی و سرزندگی  

 

7)     گنبد لاجوردی ، کنایه از آسمان     گنبد دوار و اخضر هم می گویند .

 

8)      قبا دریدن ، کنایه از شکفتن گل

 

 5ـ تشخیص (آدم نِمایی ـ جان بخشی به اَشیا ـ شَخصیّت بخشی )

 


نسبت دادن اعمالِ انسانی به غیرِ انسان را  تشخیص می گویند.

 


مثال :

اَبر  از شوقِ کِه می خَندد بدین سان قاه قاه : در این مصراع آرایه ی تشخیص 

 


وجود دارد (عَمَلِ خندیدن که مُتُعَلِّق به انسان است را به « اَبر» نسبت داده است.)

 

6-تضاد ( طباق ) : هرگاه دو واژه با معاني متضاد در يک بيت يا عبارت به کار رود آرايه ي تضاد پديد مي آيد.

 

- غلام همت آنم که زير چرخ کبود                  ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است                   (حافظ )

 

- خانه ي دل ما را ازکرم عمارت کن         پيش از آن که اين خانه رو نهد به ويراني            ( شيخ بهايي )

 

- نه شاخش خشک گردد روز سرما              نه برگش زرد گردد روز گرما                   (فخرالدين اسعدگرگاني )

 

-دعايي گر نمي گويي به دشنامي عزيزم كن        

 

كه گر تلخ است شيرين است از آن لب هر چه فرمايي   ( سعدي )

 

- تو را گم مي كنم هر روز و پيدا مي كنم هر شب      

 

 بدينسان خواب ها را با تو زيبا مي كنم هر شب

 

7-تلميح : در لغت به معنـي « به گوشه ي چشم اشاره کردن » اسـت و در اصطلاح ادبا اشاره به آيات، احاديث، داستان ها و وقايع

تاريخي درضمن شعر يا نوشته را تلميح گويند.

 

- مهر او بلانشينان را کشتي نوح است .

 

 -من از آن حسن روز افزون كه يوسف داشت دانستم          

 

    كه عشق از پرده ي تقوي برون آرد زليخا را ( حافظ )

 

- بيستون كندن فرهاد نه كاري است شگفت                    

 

   شور شيرين به سر هر كه فتد كوهكن است

 

8- اغراق (مبالغه ، غلو): افراط در توصيف كسي يا چيزي به عبارت ديگر زياده روي در بزرگ جلوه دادن امري. مثال:

 

-که گفتت برو دست رستم ببند            نبندد مرا دست چرخ بلند                       ( فردوسي )

 

- خروش آمد از باره ي هر دو مرد       تو گفتي بدريد دشت  نبرد                      ( فردوسي )

 

-بر آن گونه رفتند هر دو به رزم           توگفتي که اندر جهان نيست بزم                ( فردوسي )

 

نکته : اغراق مناسب ترين وسيله براي آفريدن صحنه هاي حماسي است .

 

- به دنبال محمل چنان زار گريم             كه از گريه ام ناقه در گل نشيند           ( طبيب اصفهاني )

 

- بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران           كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران   ( سعدي )

 

     



تاريخ : سه شنبه 29 فروردين 1397برچسب:, | 14:21 | نویسنده : مهدی لایموت

کنایه

 کنایه "  در اصل واژه ای عربی است که درنوشته و گفتار فارسی نیز مورد استفاده قرار می گیرد. اگر بخواهیم مطلبی را به دور از صراحت بر زبان آوریم ( پوشیده گویی کنیم ) می توان برای ادای

چنین مطلبی از آرایه ی کنایه سود جست.به عبارت دیگر هرگاه بخواهیم کلام را به شیوه ای بیان کنیم که علاوه بر معنی، معنای پوشیده ای یا همان معنی معنی(مفهوم) نیز داشته باشد و 

مرادمان همانمعنی معنی(مفهوم) باشد ، از صنعت ادبی کنایه بهر ه برده ایم.مثلا اگر بگوییم "کلاه فلانی پشم ندارد" نبودن پشم در کلاه او ظاهر کلام و معنی حقیقی آن است، اما اگر مراد 

بی زبانی و بی دست و پایی او باشد(زیرا به دلیل ترسویی ،پشم کلاهش را ربوده اند )این کلام ، کنایه است .

 

مثال:

- فلاني ريش سفيد است.

کنايه از پيري و قابل احترام بودن و با تجربگي کسي است.

 

- چنين است رسم سراي درشت                   گهي پشت بر زين، گهي زين به پشت  

کنايه از اينکه جهان هميشه به يک صورت باقي نمي ماند

«فردوسي»

 

 

-  نپندارم اي در خزان کشته جو                  که گندم ستاني به وقت درو

             کل بيت کنايه است از اينکه کار بد عاقبت و نتيجه بد دارد.      «سعدي»

 

 

قيمت مقطوع است.

کنايه از چانه نزنيد

 

سرم به دنيي و عقبي فرو نمي آيد              تبارک الله از اين فتنه ها که در سر ماست

سر فرو نياوردن: کنايه از تسليم نشدن                                                    «حافظ»

          

- سخن دهان به دهان مي گشت.

          کنايه از پخش شدن راز

 

- پر طاووس در اوراق مصاحف ديدم                     گفتم: اين منزلت از قدر تو مي بينم بيش

گفت: خاموش که هرکس که جمالي دارد                   هر کجا پاي نهد، دست ندارندش پيش  

کنايه از اينکه مانع او نمي شوند

«سعدي»

 

دست روي دست گذاشته است.

    کنايه از «بيکار نشستن»

 

- از مکافات عمل غافل مشو                      گندم از گندم برويد جو زجو      «مولوي»

                                                 کنايه از هر کاري عکس العمل خود را دارد

 

 

- چو بشنيد بيچاره بگريست زار                             که اي خواجه دستم  ز دامن بدار

کنايه از اينکه مرا به حال خود رها کن

«سعدي»

 

 

- چو نامردم آواز مردم شنيد                       ميان خطر جاي بودن نديد

                                                                     کنايه از فرار کردن                                                      «سعدي»

 

- يکي نغز بازي کند روزگار                      که بنشاندت پيش آموزگار

                                                         کنايه از اقرار به ناداني         «فردوسي»

                                                                  

- به تيغم گر کشد، دستش نگيرم                   وگر تيرم زند، منتّ پذيرم          «حافظ»

دست کسي را گرفتن: کنايه از مانع انجام کاري شدن

 

- هر که دل پيش دلبري دارد                      ريش در دست ديگري دارد        «سعدي»

                                                       کنايه از اختياري از خود نداشتن

 

- دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پاي           فرشته ات به دور دست دعا نگهدارد

                         کنايه از گرفتار مشکل شدن                                          «حافظ»

  

- برو با دوستان آسوده بنشين                         چو بيني در ميانِ دشمنان جنگ

و گر بيني که با هم يک زبانند                    کمان را زه کن و بر باره بر سنگ

                      کنايه از اتحاد و همدلي                  کنايه از آماده جنگ و دفاع شدن  «سعدي»

وگر گوید به شیرین کی رسم باز/بگو با روزه مریم همی ساز                    

                         کنایه از سکوت کردن

 

 

                   

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



تاريخ : شنبه 11 اسفند 1396برچسب:, | 14:14 | نویسنده : مهدی لایموت

جناس (تجنیس) :

تجنیس به کار بردن واژه ھایی است که ظاهری یکسان و نزدیک به ھم ولی معنای متفاوت دارند.. این آرایه بر تأثیر موسیقی وآھنگ سخن می افزاید.

انواع جناس:1-تام 2-ناقص3-مرکّب یا ترکیبی

 

1-جناس تام:دو واژه که در تلفظ یکی ، اما در معنی مختلف اند.

گر آمدم به کوی تو چندانی غریب نیست /چون من در آن دیار هزاران غریب هست

 

عشق شوری در نھاد ما نھاد / جان مادر بوته ی سودا نھاد 

 

2-جناس ناقص:ھرگاه دو واژه در یکی از موارد زیر با ھم اختلاف داشته باشد، یکی از انواع جناس ناقص پدید می آید.

 

الف- جناس ناقص اختلافی: دو واژه در یک حرف احتلاف داشته باشند

این بوی روح پیروز از آن خوی دلبر است /وین آب زندگانی از آن جوی کوثر است

درشت است پاسخ و لیکن درست /درستی ، درشتی نماید نخست

یاد یاران یار را میمون بود/خاصه کان لیلی و این مجنون بود

 

ب- جناس ناقص افزایشی:اختلاف دو واژه در معنی و تعداد حروف را " جناس ناقص افزایشی " می خوانیم .

موج ها خوابیده اند ، آرام و رام /طبل طوفان از نوا افتاده است

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد هر کسی که این ندارد حقا که آن ندارد

گفتم خجسته شیراز شیرازه ی جهان است/حافظ به باغ و بستان چون بوی گل نهان است

 

ج- جناس ناقص حرکتی:یکسانی دو یا چند واژه در حروف و تفاوت در صداها(مصوّت ها).

در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند / به دشت پُر ملال ما پرنده پَر نمی زند

مکن تاتوانی دل خلق ریش /و گر می کُنی ، می کَنی بیخ خویش

3-جناس مرکّب(ترکیبی):گونه ای از جناس تام می باشد و ھنگامی است که یکی از دو رکن جناس از ترکیب دو واژه پدید آید.

دل خلوت خاص دلبر آمد / دلبر ز کرم به دل بر آمد

ای همه عالم بر تو بی شکوه/شوکت خاک در تو بیش کوه

 



تاريخ : جمعه 29 دی 1396برچسب:, | 21:31 | نویسنده : مهدی لایموت

حذف

 

 
گاهی اجزایی از سخن حذف مي‌شود.
 دلایل حذف: 

1- حذف به قرینه لفظی: آن است که در خود جمله یا جمله دیگر لفظی مي‌آید. که نویسنده از تکرار آن پرهیز مي‌کند: (به احمد گفتم که سلام مرا به شما برساند.) (حذف احمد از جمله دوم)

2- حذف به قرینه معنوی: آن است معنی کلام و مفهوم کلی جمله‌ها و عبارت‌ها باعث حذف کلمه یا واژگانی در جمله مي‌گردد و خواننده از روی سیاق کلام و مفهوم کلی جمله‌ها کلمه محذوف را در مي‌یابد. (معلم مي‌گوید: درس تمام شد ، کتاب‌هایتان را ببندید.(دانش‌آموزان) 

حذف فعل: فعل از ارکان جمله است و جمله بدون فعل دارای معنی و مفهوم کامل نیست.
اما فعل گاهی حذف مي‌شود.

2- به قرینه لفظی: (چه درسی دارید؟ هندسه. (داریم))
3- به قرینه معنوی: (از مشدی غلام چه خبر؟ (هست).)/صبح‌بخیر/درود بر شما/خداحافظ



تاريخ : شنبه 26 آذر 1396برچسب:, | 20:21 | نویسنده : مهدی لایموت

صفت بیانی

 

 

صفت بیانی :صفتی است که چگونگی و خصوصیات اسم را مانند قد،رنگ، جنس و... برساند .صفت بیانی خود برپنج نوع است :

1-صفت ساده:صفتی است که تنها چگونگی وخصوصیات موصوف را بیان می کند. ویک جزء (تکواژ)دارد. مانند سیاه، سفید،

2-صفت فاعلی:صفتی که بر کننده کار دلالت کند.

ساخت اقسام صفت فاعلی:

الف) بن مضارع + نده = گیرنده، خواننده.

ب) بن مضارع + ان = گریان،خندان.

ج) بن مضارع + ا = دانا، شنوا.

د)بن ماضی+ ار = خریدار، نمودار.

ه) بن مضارع + گار= آموزگار، پرهیزگار.

و) اسم معنی و بندرت صفت یا بن فعل + گر= دادگر، رفتگر.

3-صفت مفعولی: معمولا از بن ماضی+ کسره(ه)ساخته می شود: گرفته، شنیده

که آن را اسم مفعول نیز نامیده اند صفتی است که معنی مفعولیت دارد.یعنی کار بر آن واقع می شود.

4-  صفت نسبی: صفتی است که به کسی یا چیزی نسبت داده می شود و با افزودن پسوندهای" ی، ینه، گانه، و..." ساخته می شود:بهاری،زرّین،بچّه گانه و...

5- صفت لیاقت: صفتی است که شایستگی و قابلیت موصوف را می رساندو با افزودن"ی" به آخر مصدر ساخته می شود:دیدنی،شنیدنی،خوردنی و...



تاريخ : چهار شنبه 10 مهر 1396برچسب:, | 23:1 | نویسنده : مهدی لایموت

جمله

 

1- جمله های دوجزئی : فعل آن ها ناگذر است یعنی فعل آن  فقط به نهاد نیاز دارد .

مثال :خورشید  می درخشد .   خورشید (نهاد )   و    می درخشد (فعل ) است .

اگر اجزای دیگری در این جمله بیاید  قید ویا متمم قیدی است  که جزو  اجزای اصلی جمله نمی باشند .

مثال : خورشید  در آسمان به زیبایی می درخشد .  خورشید (نهاد )   ، می درخشد( فعل)

 مهم ترین  فعل های ناگذر عبارتند از:

باریدن ...- تابیدن -  پریدن – پژمردن –جوشیدن – خندیدن – درخشیدن – دویدن – روییدن – شکفتن – گریستن – لرزیدن– مردن – آمدن –رفتن

2-    جمله های سه جزئی : فعل این نوع جمله هاگذرا است یعنی  علاوه بر نهاد به جزء دیگری نیاز دارند که ممکن است مفعول ، متمم یا مسند باشد ،پس جمله های سه جزئی سه

نوعند:

الف-   جمله های سه جزئی با مفعول در این جمله ها فعل به غیراز نهاد به مفعول هم نیاز دارد .

مثال : دوستم یک کتاب داستان خرید .  دوستم (نهاد ) ،یک کتاب داستان  (مفعول )  و  خرید (فعل )

  مهم ترین فعل های گذرا به مفعول :

آوردن  -  بستن – خوردن – پوشیدن – پرسیدن – دانستن – خواندن – خواستن – فهمیدن – نوشتن –دیدن – دوختن  - شنیدن و ...  .

ب-جمله های سه جزئی با متمم:  

در این جمله ها فعل علاوه بر نهاد به متمم هم نیاز دارد . مثال :فاطمه به منظره می نگرد  .    فاطمه ( نهاد ) ، به منظره (متمم)  و  می نگرد ( فعل)

 

  مهم ترین فعل های گذرا به متمم: 

آویختن – اندیشیدن – بالیدن – چسبیدن – ترسیدن – نگریستن – گریختن – رنجیدن -  جنگیدن – رسیدن -  ماندن – قرارگرفتن ...

ج-جمله های سه جزئی با مسند: 

در این جمله ها فعل علاوه بر نهاد به مسند هم نیاز دارد یعنی فعل گذرا به مسند است . مثال : نام کتاب آسمانی ما قرآن است .     نام کتاب آسمانی ما (نهاد )  ،  قرآن  (مسند ) و است (فعل اسنادی)

                  کار در کلاس :

اجزای جمله های زیر را مشخص کرده ،بگویید چند جزئی هستند ؟

1-    سپیده که می شکفد ،ستاره ها می پژمرند .

2-    پرنده ی منزوی آشیانه می سازد .

3-    این کار به زحمتش می ارزد .

4-    عابر شب گردی غرق تماشای ستاره ی اقبالش شده بود .

3-جملات چهار جزئی

- جمله ي چهار جزئي با مفعول و متمم:ساختمان جمله ي چهار جزئي با مفعول و متمم ، چنين است : نهاد + مفعول + متمم + فعل مثال:علی پول خود را به بانک سپرد.

برخی از مصدرهای که گذرا به (مفعول و متمّم) هستند:

آموختن(تعليم دادن) ، آويختن ، افزودن ، آلوده ، بخشيدن ،دادن ، پرداختن (دادن)   ، چسباندن ، سپردن ،پرداختن ، پيوستن ،  فروختن ، گفتن،پرسيدن ، ترساندن ، خريدن ، دزديدن، ربودن ، رهاندن،و...

گروه اسمی چیست ؟

به اسم های موجود در یک جمله گروه اسمی می گویند .

گروه چیست ؟ گروه در این جا به معنای اصطلاحی که تا کنون با آن سر و کار داشته اید نیست . یعنی مثلاً ما در زندگی خود تا زمانی که چند چیز در کنار هم قرار نگیرند ، به آن گروه نمی گوییم . مثلاً  ما به مجموع چند نفر گروه می گوییم . ولی هیچ گاه به یک نفر گروه نمی گوییم.

توجّه : گروه در زبان فارسی چنین معنایی ندارد . یعنی ما به یک کلمه ( اسم ) هم گروه می گوییم و به یک اسم با وابسته های آن نیز یک گروه می گوییم .

مثال : "  مداد " یک گروه اسمی است . " مداد مشکی " هم یک گروه اسمی است . " چهار مداد مشکی " هم یک گروه اسمی است .

توجّه : در هر گروه یک هسته وجود دارد و ممکن است یک یا چند وابسته نیز وجود داشته باشد .پس وجود هسته اجباری و لازم و وجود وابسته اختیاری است .

 

انواع کلمه :

 

فعل – اسم – صفت – ضمیر – قید – حرف – شبه جمله .

 

نقش کلمه ها در جمله :

 

1. نهاد (فاعل – مسندالیه)              2. مسند        3. مفعول

 

4. متمم                   5. صفت                 6. مضاف الیه

 

7. بدل       8. معطوف           9. قید        10. منادا